« «نور فراموش شده»ناگفته هایی از درون خودم »

  وقتی دلم میگیرد از روزگار بی کسی و تنهایی، تنها پناه و تکیه گاه و گوشِ شنوا برای حرفهای دلم خدایی ست که تا عمق وجودم حس میکنم و برایش از ناگفته هایم میگویم، حس میکنم سر به شانه ی خدا گذاشته ام و های هایِ گریه هایم میشنود و دست لطفش سر و صورتم را نوازش میکند و دستانم را دستش میگیرد و چشم در چشم به من امیدواری را هدیه میدهد و در گوشم زمزمه میکند «لا تَقنَطُوا مِن رَحمةِ الله» و این برای منی که بیقرار از تلاطم زندگی هستم، مثل آب روی آتش میماند.

  اما گاهی که در هیاهوی روزگار یادم میرود و باز در تلاطم دنیا سرگردان و متحیر میشوم و فراموش میکنم خدایم چه گفت، کلامی شیرین در گوشم میپیچد که: «لا تَنسَ ذِکر الله» و اینجاست که حرف خدا یادم می آید«ألا بِذِکرِ الله تَطمَئِنُّ القُلُوب» اینجاست که زبانم اعتراف میکند به اینکه تنها نیستم  چرا که خود خدا در گنیجینه معارفش از لسان خوبان فرموده:«… لا تحزن إن الله معنا…»

 

 


موضوعات: معرفت دینی
   سه شنبه 21 تیر 1401


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو