در حسرت وصال »

 

  اینقدر دلم ساکت به غم نشسته بود که دلم به حال دلم سوخت از شدت سکوتِ دردناک در تب غمش…

 

  رفتم پای منبر دلم نشستم گفتم دردهایت بگو خودم برای شنیدنش گوش می شوم… 

 

  بغضش ترکید و صدای هقهقش بالا رفت. چشمه ای از راز دلم باز شد و روی سکوی گونه ها جاری شد..

 

_ با خودم گفتم به گمانم این همان است که دلم در تب غمش می سوزد، انگار دلم این نجوا را شنید

 

هقهقش بیصدا شد و کمی بعد از سکوت گفت: تو چه میدانی که درد عشق چیست؟! 

 

_گفتم چیزهایی از عشق شنیده ام همین مقدار میدانم که عشق زمانی درد دارد که عاشق از معشوق خود دور افتد…

 

+گفت این همه ی غم عشق نیست.. 

 

_گفتم بگو تا من هم بدانم… 

 

+گفت درد آنجایی ست که ندیده عاشق می شوی و گمان میکنی معشوق تو را نمی خواهد و به بارگاهش راهت نمیدهد و هر بار که خواستنش را فریاد میزنی اما اندکی بعد خسته می شوی میروی دنبال زندگیت تا راهی به دل معشوقت بیابی یا بتوانی فراموشش کنی…  گاهی اینقدر این چرخه خواستن و خسته شدن را طی میکنی که نا امید می شوی یادت میرود چه چیزی می خواستی… 

در همین حوالی ناامیدی، معشوق به تو پیغامی میفرستد ولی تو دیگر آن عاشق نیستی که شور و شوقی داشته باشی،  و اصلا دیگر توان رفتن و خواستنش را نداری، اما معشوق تو را شرمنده می کند با پای خودش می آید و دست دلت را می گیرد با خودش می برد و هدیه ای به تو می دهد از جنس نور و تو تا ابد نمی توانی جبران کنی…  برای همیشه شرمنده اینچنین معشوقی می شوی.. و از اینهمه شوق وصف نشدنی از محبتش باید تا ابد چشمه های جاری بر سکوی گونه هایت جریان داشته باشد… این چشمه های جاری را کسی درک نمیکند نمیداند در کدام لحظه اینها از سر شوق می آیند و کدامین لحظه از سر شرمندگی و ناتوانی جبران محبتهای معشوق… 

 

_ کمی به فکر فرو رفتم و تصدیق کردم و راهی جز تاییدش نداشتم اما نتوانستم برایش کاری هم انجام دهم تا این بارِ سنگین از دلم را سبک کنم…

_ یادم آمد چقدر من چشم و گوشم بسته بودم که وصالش را ندیده و صدایش را نشنیده بودم… 

 آنجایی که مرا دعوت میکرد «أُدعُوني أستَجِب لَکُم..» یا این جمله معروف «فَٱذکُرُوني أذکُرکُم…» چقدر غافل و ناسپاس بودم… و حالا نگرانم که نکند جزء «صُمٌ بُکمٌ عُمیٌ…» بوده باشم که خسرانی جز این نیست… 

و همین تلنگری شد تا بار دیگر تکیه گاهم را پیدا کنم و با کلام خودش از شر هر شیطان رانده شده ای به خودش پناه ببرم «أعُوذُ بالله مِن الشَّیطانِ الرَّجیم». 

 

 

 

 

  

 

 

کلیدواژه ها: دل, سکوت تنهایی, معشوق, وصال

موضوعات: معرفت دینی
   یکشنبه 15 آبان 1401


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو